پارمیس جون پارمیس جون، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره
پارمیدا جونپارمیدا جون، تا این لحظه: 17 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

شیرین دخترهای من

امروز دوم تیر ماه سال ۱۳۹۹ است پارمیس میره کلاس چهارم و پارمیدا کلاس نهم خیلی وقته نیومدم وبلاگ پست بزارم

تهدید کردن پارمیس

چند روز پیش پارمیس اذیت کرد دعواش کردم حرصش دراومد  لباسشو در آورد بعد گفت: اصلا بدون لباس میرم بیرون تا سرما بخورم فکر کنید شکل من قربونت برم که با حرفای بامزت یه کاری میکنی من خستگیم در بره ...
20 اسفند 1392

ماشین سواری

جمعه خانوادگی رفتیم پارک ارم نمایشگاه لباس مثلا برای خرید ولی تا رسیدم بچه ها بدو رفتن به سمت بازی ها ما هم به دنبالشون خلاصه  گفتن بلیط  ماشین مسابقه ای بگیر پارمیس هم بدو رفت تو صف به پارمیدا گفتم با هم بشینید پارمیس بلد نیست در که باز شد پارمیس رفت برای خودش نشست دوست داشت خودش رانندگی کنه بازی که راه افتاد پارمیس گاز میداد حرکت میکرد من و پدر با تعجب به هم نگاه میکردیم       ...
20 اسفند 1392

شب جنجالی

دیروز با بچه ها رفتم آرایشگاه کارم طول کشید پارمیس خیلی خسته شده بود وقتی اومدیم خونه بابا شون هم رسید دیگه همه خسته و گرسنه بودن .سریع سفره رو انداختم بشقابا و قاشقا و ظرف خورشتم گذاشتم پارمیس هم اومد قاشقشو برداره دستش رفت توی خورشت همش ریخت توی سفره فکر کنید همه گرسنه و شکل پدر خانواده بابایی دعواش کرد  پارمیس هم کلی گریه کرد پارمیدا این موقع ها پارمیسو دلداری میده بهش میگفت: بگو ببخشید اونم با پر رویی میگفت : نمیگم بعد از خوردن شام پارمیس به باباش میگفت:تو منو دعوا کردی! بابایی :تو غذا رو ریختی.پارمیدا: بگو ببخشید! پارمیس: هم با کلی ببخشید و بوس بده بستون با بابایی   ...
7 اسفند 1392

خرید نون

دیروز پارمیس چادر سرش کرده بود می خواست بره نون بگیره منم ازش عکس انداختم که یادگاری بمونه خاله پیرزن ...
7 اسفند 1392

لباس عید

برای پارمیس  یک دست بلوز و شلوار خریدم که پارمیس خیلی دوسش داره از دستش گذاشتم توی کمد دیواری که نپوشه دیشب که رفتم تختشو آماده کنم که بخوابه دیدم لباس عیدش زیر بالشتشه نمیدونم چطوری برداشته بودش هر کاری کردم بهم ندادش دوباره گذاشتمش زیر بالشتش . صبح بلند شدم پارمیدا رو راهی کنم بره مدرسه دیدم لباس عید تنشه حالا تو تاریکی چطور پوشیده نمیدونم جالب اینجاس که پشت و رو نپوشیده بود دقیق و درست! ...
7 اسفند 1392

خونه تکانی

دو روزی میشه که کارای تمیز کردن خونه رو شروع کردم امسال زود    شروع کردم که خسته نشم  دیروز که مشغول شست وشو بودم    پارمیس رو کشای مبلا رو بلند میکرد میگفت:دارم مرتب میکنم دارم    کمکت میدم تا کارات تموم بشه خوشکل بشه  ...
6 اسفند 1392

شیرین زبونیای پارمیس

پارمیدا وقتی مدرسه میره پارمیس از خواب بیدار میشه میپرسه :آجی پارمیدا کجاس؟ من خیلی خیلی دوسس دارم خیلی دختر خوبیه ولی از مدرسه که میاد سر به سر پارمیس میزاره جیغو داد پارمیس درمیاد میگه:اصلا ولش کن آجیو دوس ندارم امروز میخواستم برم آرایشگاه پارمیس هم میخواستم ببرم .پارمیس گفت:مامان میخوام آرایشگاه بشم تا خوشگلت کنم ...
6 اسفند 1392

جوجه

پارمیس نوزاد که بود اصلا پستونک نمیخورد پرت میکرد از دهنش بیرون  ولی از دیروز......             ...
3 اسفند 1392

مهمون کوچک

پنجشنبه آراد کوچولو اومده بود خونمون وقتی ازش عکس میداختم پارمیس حصودی میکرد قهر کرده بود قربونت برم که قهر کردی         ...
3 اسفند 1392